حانیه خانی در
سلامت
چگونه مغز خود را طوری تربیت کنیم که روی پیشرفت تمرکز کند نه کمالگرایی؟


هفته گذشته یکی از دوستانم احساس کرد که باید گفتگوی بین خودمان را به یک اعتراف تبدیل کند. وی در حال حل و فصل شکستهایی بود که در طول سال برایش به وجود آمده بود و در تلاش برای رهایی از «گناه عادت» خود، همیشه این احساس را داشت که: «من کوتاه آمدم»، «من به اندازه کافی خوب نبودم»، «من به برنامههایم پایبند نبودم» و غیره. با دقت به حرفهایش گوش دادم و کاملا به او این اطمینان را دادم که حرفهایش را میشنوم و در ادامه این سوال برایمان مطرح شد که کدام رویکردی که او از آن استفاده میکند ممکن است انگیزهاش را از بین ببرد؟
اکثر ما اغلب در یک تله گیر میکنیم. تلهای که خودمان ساختهایم. یک گودال انگیزشی که به محض ورود به آن تا زمانی که دست از رویاهایتان نکشید، از آن بیرون نخواهید آمد. بیایید تصور کنیم که میخواهید به مدت ۳۰ روز از خوردن هرگونه شکر پرهیز کنید.
بسیار عالی! بنابراین شما هدف خود را برنامه ریزی کردهاید. ۳۰ روز بدون شکر! سپس شروع میکنید. هفته اول به راحتی میگذرد و آسانتر از آنچه فکر میکردید به نظر میرسد. سپس هفته دوم فرا میرسد و شما یک تقلب کوچک میکنید و مقداری شکر مصرف میکنید.
یا شاید با دوستی بودید و اندکی ترافل شکلاتی مورد علاقه شما را به شما تعارف میکند و بی ادبی است اگر دست رد به سینه او بزنید. بنابراین، این مورد به عنوان یک استثناء قابل توجیه در ذهن شما نقش میبندد. اما میرسیم به هفته سوم. از این هفته هوسها کم کم شروع میشوند و شما شروع به خودخوری میکنید تا جلوی این هوس را بگیرید که آیا بستنی مورد علاقهام را بخورم یا نه؟
این صدا مدام و بیوقفه در مغز شما میپیچد و هرچه سعی کنید آن را نشنیده بگیرید، هوستان شدیدتر میشود. تا اینکه بالاخره یک شب دیرقت که همه خواب هستند، بستنی که زیر قالب نخود فرنگی در فریزر پنهان کردهاید را بیرون آورده و قبل از اینکه به خودتان بیایید میفهمید که دارید آخرین قاشق بستنی را قورت میدهید.
سپس هفته چهارم فرا میرسد و از آنجایی که احساس میکنید از روندی که برای خود گذاشته بودید خارج شدید، تمام قول و قرارها و هدفی که برای خود گذاشته بودید را زیر پا میگذارید و تمام هفته را در طی راه برگشت به خانه یک شکلات اسنیکرز نوش جان میکنید. در این لحظه با خود فکر میکنید وای دارم منفجر میشوم. ولی واقعا دارید منفجر میشوید.

دام شکاف
بله شما دارید منفجر میشوید! اگر روی شکاف تمرکز کنید. «تله شکاف» در این سناریو از همان ابتدا ساخته شد. قضیه از این قرار است که ما یک هدف تعیین کردیم: (۳۰ روز بدون شکر) و موفقیت خود را با آن هدف سنجیدیم. به گفته دن سالیوان و دکتر بنجامین هاردی: «شما هربار که خود یا موقعیت خود را با یک ایدهآل میسنجید، وارد یک شکافی عمیق شدهاید».
چیزی که به بیان دیگر به این معنا است که ما کوتاه آمدهایم. در حالی که میخواستیم ۳۰ روز بدون شکر باشیم، اما فقط ۲۳ روز از این ۳۰ روز را موفق بودیم. بنابراین طبق تعریف هدف، نتوانستیم به آن هدف برسیم. چیزی که در مورد مغز عجیب است، این است که مغز به شدت حساس به هدف است.
به عبارت دیگر مغز در پیگیری اینکه آیا به هدف خود رسیدهایم یا نه، عالی عمل میکند و این مورد اغلب چیز خوبی تلقی میشود. اما در این مورد ما به هدف نرسیدیم و از آنجایی که ما فقط به مغزمان آموزش دادهایم که این هدف خاص را به صورت دوتایی در نظر بگیرد (یا به هدف رسیدیم یا نرسیدیم)، مغز آن را به عنوان یک شکست ثبت میکند.
سپس مغز کاری را انجام میدهد که کاملا طبیعی است. انرژی ما را پس میگیرد و انگیزهمان را از بین میبرد. زیرا از نظر مغز این هدف دیگر ارزش دنبال کردن را ندارد. چرا؟ زیرا معتقد است که شکست خورده است. و اگر قرار است این همه انرژی را صرف دنبال کردن یک هدف کنید، بهتر است آن همه انرژی نتیجهای را در پی داشته باشد. در غیر این صورت مغز دریچه انگیزه را میبندد و ما در نهایت احساس پوچی و دلسردی میکنیم. مغز شما خیلی باهوشتر از آن است که انرژی ارزشمند خود را برای اهدافی که نتیجهای ندارند هدر دهد.
مغز به دست آوردن
اما احتمالا شما با خود میگویید مگر من ۲۳ روز به آن پایبند نبودم؟ کاملا درست است. اما تفاوت در اینجا این است که به جای اینکه خودتان را با یک ایدهآل بسنجید، خودتان را با خودتان بسنجید. به گفته سالیوان و هاردی، در به دست آوردن، هدف این است که شما خود را با جایی که قبلا بودید مقایسه کنید.
بنابراین اگر قبل از اینکه به چالش ۳۰ روزه خود بروید، شکر مادهای بود که هر روز مصرف میکردید، پس میتوانید با اطمینان کامل بگویید من در این ماه ۲۳ روز شکر نخوردم و ماه گذشته همین نسبت نزدیک به صفر بود!
اگر بخواهید به کسی انگیزه دهید، فکر میکنید این دو پیام متفاوت چگونه تاثیر میگذارند؟
پیام اول: شما شکست خوردید.
پیام دوم: شما رکورد خود را شکستید، در این ماه ۲۳ روز بیشتر از ماه گذشته شکر مصرف نکردید.
اگر شما هم مثل من باشید با شنیدن پیام اول، احساس میکنید که هرگز کافی نخواهید بود. درحالی که پیام دوم نشان میدهد که شما برنده شدهاید. هر دو پیام از نظر مفهومی درست هستند اما مهم آن است که کدام پیام انگیزه شما را بیشتر میکند؟ هیچ چیز به اندازه دیدن پیشرفت خود، مغز را هیجان زده نمیکند.
اما شما باید مغز خود را برای تمرکز بر پیشرفت آموزش دهید در غیر اینصورت مغز شما کمالگرا خواهد شد و پیشرفت نیز به مراتب کندتر میشود. ویلیام جیمز بنیانگذار روانشناسی مدرن میگوید: «تجربه من چیزی است که قبول دارم و به آن توجه میکنم». اگر بخواهیم این نقل قول را سادهتر بیان کنیم یعنی: انگیزه من تابع چیزی است که به آن توجه میکنم.
اگر مغز خود را آموزش دهید که به جای اینکه خودتان را با برخی استانداردهای بالا و دلخواه، خودتان را با خودتان بسنجد، میتواند بهتر روی دستاوردها تمرکز کند و به منبع بیانتهایی از انگیزهها دست یابد. اما به محض اینکه تمرکز خود را روی شکافها و شکستها بگذارید، انگیزهتان از بین میرود و رویاهایتان یکی یکی پوچ میشوند.
در حالی که ما اغلب در دام شکاف گیر میکنیم، مهم است که به یاد داشته باشیم که این تله را خودمان به وجود آوردهایم. گرچه ممکن است نا امید کننده به نظر برسد، اما رهایی بخش است. زیرا اگر بدانید تله چگونه کار میکند، میتوانید بر آن غالب شوید.
با پیروی از توصیه سالیوان و هاردی مبنی بر «اندازه گیری عقب ماندگی»، بهتر است بررسی کنید که این هفته در مقایسه با هفته گذشته چگونه عمل کردهاید. مغز خود را آموزش دهید تا به جای تعقیب سراب کمال، شروع به دیدن پیشرفتتان کند.
سوالات متداول
چطور از کمالگرایی دست بکشیم و روی پیشرفت تمرکز کنیم؟
مغز ما بسیار باهوش عمل میکند. بسته به اینکه شما اهداف خود را چگونه برنامه ریزی کنید، مغز نیز به همان شکل عمل میکند. اگر شما هدف خود را طوری تعریف کنید که یا به آن میرسم یا نمیرسم، مغز نیز همانگونه عمل میکند. اما اگر خودتان را با خودتان مقایسه کنید و پیشرفت پله به پله خود را ببینید، مغز نیز به جای کمالگرایی، بر پیشرفت تمرکز میکند.
0 دیدگاه