۶ راز بزرگ، برای ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی
شغل شما میتواند در حدی زندگیتان را تحت فشار بگذارد که کاملا به یک مومیایی تبدیل شوید و فیلم ترسناک مورد علاقهتان، زندگی روزمرهتان شود! پس اگر حس میکنید که علاقه زیادی به کارکردن در این شغل ندارید، به فکر ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی و شغلتان باشید، وگرنه با مشکلات و معضلات جدی روبرو خواهید شد.
برای تسلی خاطرتان میگویم، بسیاری از مردم در سرتاسر جهان وجود دارند، که در حال حاضر با این مشکل سروکار دارند. اخیرا بحثهای بسیاری مطرح شده، که تازه پس از گذشت دو سال در تاریخ زندگی مدرن، مردم شروع به تجدیدنظر در مورد الویتهای زندگی خود کردهاند و آن این موضوع است:
بهجای تصمیمگیری در مورد جایی که میخواهید کار کنید، بیشتر در مورد این که چه کسی میخواهید باشید، تصمیم بگیرید.
مشکل ما انسانها اینجاست که با فکر کردن به موضوع ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی، پر از ترس و اضطراب میشویم، دنیا تاریک و تارمیشود و راهمان کاملا نامشخص! ما در مورد مسائلی از قبیل پیدا کردن خود و ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی، چیزهای بسیاری میشنویم، اما این وسط کسی پیدا نمیشود که دستورالعمل مشخصی در مورد چگونگی انجام کار به ما بدهد.
البته در آن سر دنیا فردی به نام هرمینیا ایبارا وجود دارد که استاد رفتار سازمانی در مدرسه تجارب لندن است و با تحقیق بر روی ۳۹ نفر توانسه بینش آنها را عوض کند و سبب تغییر شغلشان شود، همچنین درباره این موضوع کتابی به نام «هویت کاری: استراتژیهای غیرمتعارف برای ابداع مجدد شغل شما» را نیز نوشته است. برای آشنایی بیشتر با هرمینیا میتوانید از سایت بیوگرافی بازدید کنید.
حالا قرار است شما به چند سوال اساسی پاسخ دهید؛ برای این که یاد بگیرید چگونه با موفقیت، آن تغییرات بزرگ در زندگی را ایجاد کنید، آمادهاید؟ یا چگونه به اطرافیانتان و یا کسی که دوستش دارید کمک کنید تا از این وضعیت خلاص شود؟
اگر جواب شما برای سوال اول مثبت است و برای سوال دوم دنبال راهحل هستید؛ پس بریم که رازهای ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی را دنبال کنیم.
راز اول: عمل کنید؛ دروننگری نکنید.
خرد متعارف میگوید که قبل از شروع هر کاری اول باید بدانید چه کسی هستید و دقیقا چه چیزی از زندگی میخواهید؟
اما خداییش این جمله خیلی مزحک است! من تا کاری را شروع نکنم و دست به عمل نزنم که نمیدانم چه کسی هستم و دقیقا چه چیزی از زندگی میخواهم! این جملهی خرد متعارف، دروننگری مطلق است. چراکه دروننگری معمولا فقط به تفکر بیشتر منجر میشود و یکی از قویترین عوامل فلجکننده روی زمین میباشد، پس اگر دروننگری بدرد نمیخورد چه چیزی قرار است جایگزین تغییرات بزرگ در زندگی شود؟
خودآگاهی، بله خودآگاهی از عمل ناشی میشود، انجام دادن، حرف اول را میزند و علم و دانستن، در رتبه دوم قرار میگیرد. شما معمولا به یک روش جدید فکر میکنید تا این که به آن عمل کنید، درواقع در عمل است که میآموزیم چه کسی هستیم، نه در دنیا تئوری.
پس برای ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی شما باید فرصتهایی برای آزمایش هویتهای جدید خودتان ایجاد کنید، این فرآیند انعکاس و عمل کردن نیست، بلکه آزمایش و یادگیریست، به نظر من این فرآیند آزمون و خطا خیلی حاشیه دارد، ولی نمیتوان فواید آن را هم ندید گرفت! این آزمون باعث میشود شما دیگر درگیر اشتباهات قبلی خود نشوید و از آنها درس بگیرید. از طرفی هم خودتان زندگی را تجربه کردهاید و قرار نیست دائم با حسرت زندگی کنید!
شاید باور نکنید، اما خیلی از مردم وقتی صحبت از شغل مورد علاقه میشود تعجب میکنند و میگویند:« مگر میتوان شغل رویایی خودمان را داشته باشیم؟» و خیلی وقتها با حسرت به گذشتهشان نگاه میکنند که هیچ کاری نکردند و دائم با کاری که هیچ علاقهای به آن نداشتند سرگرم بودند!
راز دوم: پروژههای جانبی.
شما منطقی هستید یا احساسی؟ یعنی دوست دارید با احتمالات و شایدهای زندگی جلو بروید یا این که منطقی و منظم؟ کمی به این موضوع فکر کنید بعد بیایید پاراگراف بعد!
اگر قصد ایجاد تغییرات بزرگ در زندگیتان را دارید، در ابتدا که خصوصیات خودتان را متوجه شدید، کار خودتان را محدود نکنید، تنها سعی کنید مشاغل و فرصتهای دیگر را بررسی کنید و به لحاظ فکری پیشرفت کنید. چیزی که همیشه به آن علاقه داشتید چیست؟
اما منظور از تیتر پروژههای جانبی چیست؟ این که شما در کنار کار اصلیتان شروع به امتحان کردن مشاغل مورد علاقهتان کنید؛ بهعنوان مثال درحالیکه کارمند هستید دوست دارید یک یوتیوبر هم شوید، پس مدتی آن را امتحان میکنید و اگر از عملکردتان راضی نبودید آن را از لیست حذف کنید؛ درواقع پروژههای جانبی به شما این امکان را میدهند که هویتهای جدید را بدون به خطر انداختن شغل فعلیتان امتحان کنید و باعث ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی خود شوید.
یک یا دو فعالیت جدید را انتخاب کنید و مطمئن شوید که راهی برای ارزیابی نتایج دارید، شما حتی میتوانید با افراد متخصص در حوزههای مورد علاقهتان صحبت کنید و آخر هفتهها به کمک آنها بروید یا در نقشی مشابه داوطلب شوید. در کلاسها و مسابقات شرکت و از روزهای تعطیلتان برای کارهای بیشتری استفاده کنید. با یادگیری بیشتر حوزههای مورد علاقه خود را محدود و درنهایت سرمایهگذاریتان روی زندگی را عمیقتر کنید.
راز سوم: پشیمانی
اگر در ابتدای راه پشیمان شدید و احساس کردید کارتان بیهوده و حماقت محض است، پس تبریک میگویم. مسیر را درست آمدید!
زندگی کردن با دو هویت دشوار است، درواقع شما خودتان را در مکان مبهمی خواهید دید که حتی نمی-دانستید وجود دارد، اما به یاد داشته باشید این کار را فقط برای احساس خستگی و ناامیدی انجام ندادید؛ بلکه در یک ساختمان جدید، هدفتان یادگیری و پیشرفت تدرجی میباشد و باید بپذیرید راه مستقیم و یک شب نیست، درواقع هدف پیدا کردن یک شغل جدید نیست، بلکه یافتن یک هویت جدید است، که موجب ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی شما میشود.
ذهن و فکر شما مملو از فرضیات و عادات ریشهداریست که دیگران در مورد شما چه فکری میکنند؟ و باید بگویم این تصویر آبکی هر چه سریعتر از بین برود بهتر است. تصورات خود را از اینکه چه کسی هستید به چه کسی میتوانید باشید، تغییر دهید، اگر شما دائما به این مورد فکر کنید دیگر قادر به انجام تغییرات بزرگ در زندگیتان نیستید؛ چراکه دیگران شما را این گونه پسندیدهاند.
وقتی بتوانید به خودتان اعتراف کنید که آنچه قبلا بودید الان مهم نیست، دنیا برایتان بهشت میشود. درحال حاضر شاید بخواهید از حقوق بالاتر صرفنظر کنید تا استقلال بیشتری داشته باشید یا زمان بیشتری با خانواده خود سپری کنید، درواقع وقتی میبینید که چه چیزی شما را جذب میکند دیگر ارزشهای قدیمی برایتان بیمعنی میشوند و تغییرات بزرگ در زندگی شروع میشوند.
کمی زمانبره، اما قابل تحمله. دنبال پیروزی و پیشرفت کوچک بروید و ناامید نشوید، به این توجه کنید که از چه چیزی لذت میبرید؟ و چه چیزی باعث میشود شما دائما در جنبوجوش باشید؟
راز چهارم: مردم؛ حیاتی.
شما همیشه در تعامل با انسانها هستید و این نشان میدهد مردم نقش حیاتی در زندگیتان دارند، بنابراین باید افراد جدیدی پیدا کنید و دقیقا همان چیزی باشند که شما را به مراحل بالاتر و پیشرفتهتر انتقال دهند، قبول دارم دوستان و مخاطبین فعلیتان عالی هستند، اما میتوانند حصاری در اطراف هویت شما ایجاد کنند و مانع تغییرات بزرگ در زندگی شما شوند، آنها فقط «شما قدیمی» را میشناسند و میتوانند دیدتان را از اینکه «شما جدید» چه کسی هستید، محدود کنند. درواقع ممکن است هدف بدی هم نداشته باشند، به هرحال آنها به فکر ایمن نگه داشتنتان هستند.
اما تا بهحال فکر کردید افرادی که در حوزه مورد علاقه شما فعالیت میکنند چه شکلی هستند؟ دوست داشتید جای آنها باشید؟ بهتر است راجب این موضوع خوب فکر کنید. برای رسیدن به جایگاههای بالاتر و ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی باید از حلقه نزدیک خود عبور کنید، شما به یک جامعه جدید نیاز دارید و این فقط مربوط به بحث کار نمیشود، اگر شما دنبال یک تغییر بزرگ هستید، در زندگی خود بهدنبال افراد بالا مقام باشید.
رمز پنجم: داستان خود را بازنویسی کنید
چند بار به داستان خود فکر کردید؟ داستانی که فقط و فقط برای شما باشد، در آن داستان شما چه کسی هستید؟ و چه تواناییهایی دارید؟ چقدر برای تغییرات بزرگ در زندگی خود هیجان دارید؟
به یاد داشته باشید: فقط یک شغل را تغییر نمیدهید، شما درحال ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی و هویت خود هستید. در بحث داستان، ذهن خود را براساس آنچه از آزمایشات و جامعه خود آموختهاید، تغییر دهید، تا زمانی که به داستان قدیمی خود بچسبید مسلما شغل جدید ترسناک خواهد بود. پیشنهاد میکنم از زاویهای جدید به مهارتها، علایق و رفتارهای قبلی خود نگاه کنید تا کاملا متوجه صحبتهای من شوید، وقتی به داستان جدید خود فکر کرده باشید و آن را تبدیل به حس درونی کنید قرار گرفتن در نقش جدید بسیار آسانتر است و سبب افزایش اعتمادبهنفس در شما میشود.
رمز ششم: استراحت کنید.
برسیم به هیجانیترین قسمت ماجرا…
پیشنهاد میکنم به یک تعطیلات عالی بروید تا اجازه فکر کردن به خودتان را دهید، برای متابولیسم عاطفی همه این تغییرات بزرگ در زندگی الزامیست، براساس تحقیقات محققان دانشگاه هلند، وقتی نمیتوانید یک کار را بهدرستی انجام دهید به اینعلت است، که مغز از دانش قبلی و ایدههای همیشگی استفاده میکند، با خارج کردن مغز از وضعیت روتین، ایدهها و راهحل جدید عملکرد آن را بهتر میکنید؛ پس گهگاهی به فکر سفر و تفریحتان باشید تا لذت ببرید و شاهد ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی خود باشید.
0 دیدگاه