فکر کردن یا عمل کردن؟


من زمان زیادی را صرف رویا بافتن میکنم. کارهایی که دوست دارم انجام بدهم ولی نشده، نمیتوانم، شاید هم نمیخواهم! میبافم و میبافم تا حس کنم این طناب بافتهشده دارد خفهام میکند.
فکر کردن در مورد چیزی اصلا بد نیست، خیلی هم میتواند موثر باشد؛ امـــــا؟ در اینجا یک «اما»ی بزرگ وجود دارد! فکر کردنی که پشت آن عمل نباشد تو را گیر میاندازد، خفهات میکند. در آن رویای شیرین گیر میکنی و در واقعیت خبری از اقدام کردن نیست.
مطمئنم برای تو هم پیش آمده و اگر تا اینجای نوشته را خواندی حتما دلیلی داشته. همیشه فکر اینکه کوهی را فتح کنی تو را به وجد میآورد. برنامه ریزی میکنی، تحقیق میکنی ولی در واقعیت نه کوهی فتح شده و نه تجربهای بدست آمده. «فتح کردن کوه» را جای تمام آن فکرهای بدون عمل درون ذهنت مثال زدم.
از فکر کردن تا عمل کردن فقط یک چیز لازم است.. تعهد.
به خودت تعهد بده که فکری که در سر داری را عملی کنی. ما اصولا در عمل کردن به قولی که به دیگران میدهیم مسئولیتپذیر هستیم؛ اما قول دادن به خودمان چه؟ مثل پریدن از یک صخره انجامش بده، بدون نگاه به عقب!
وقتی این متن را میخواندی.. کدام کارها به فکرت آمد؟ نمیخواهی آنها را به مرحلهی عملی شدن ببری؟ برای انجام دادن آنها چه تعهدی لازم داری؟ میخواهی باز هم صبر کنی؟ من که بعید میدانم. پس همین الان قدم اول را بردار. ^_^
منبع: zenhabits.net
0 دیدگاه