حانیه خانی در
زندگی
رهایی از احساس ناتوانی؛ چگونه دیگر در باتلاق مشکلات نمانیم؟
آیا به خاطر وجود احساس ناتوانی، ترس از شکست در کارها را دارید؟ نگرانید به آنچه میخواهید نرسید؟ نظرتان را به دیگران نمیگویید، چون میترسید آنها این نظر را دوست نداشته باشند؟ وقتی از نقطهی امنتان بیرون میآیید حس دلهره دارید؟
بسیاری از ما رفتار بالا را از خود نشان میدهیم؛ بهرغم اینکه حتی بسیاریمان هم در کارهایمان موفقیم! حتی افرادی که در محیط بیرون با اعتماد به نفس زیادی حاضر میشود هم، شک و تردید زیادی را درونِ خود تجربه میکنند. آنها افراد مطمئنی هستند نه چون با آن متولد شدهاند، بلکه چون یاد گرفتهاند حس شک و ناتوانی را نیز در آغوش بگیرند.
افراد باصلابت کمتر نگران این هستند که در نظر دیگران خوب جلوه نکنند. آنها بیشتر نگران این هستند که فرصت تعامل با سایر افراد را از دست دهند. این افراد کمتر به نقدها اعتنا میکنند و بیشتر نگران عدمدریافت این بازخوردند که «باید پیشبروی. هنوز راه زیادی هست.»
افراد دارای اطمینان به نفس موفقاند نه چون مجبور نیستند با حس تردید مواجه شوند. دلیل موفقیت آنها این است که انتخاب میکنند به رغم وجود احساس عدمتوانایی، آن کار را انجام دهند. این افراد برای دستیابی به شجاعت تمرین میکنند و دیوارهای دورشان را میشکنند. در نتیجه از دیده شدن، پذیرش نادانستهها و اعتراف به اشتباهات ترسی ندارند.
نکتهی مهم دربارهی افرادی که به احساس ناتوانی غلبه کردهاند، این است که به باور کامل رسیدهاند: «قرار نیست کسی کامل باشد. بلکه مسأله مهم پیشرفت و بهبودی است.»
برخی از اشکال شک درونی برای رشد و یادگیری ما مفید است. جدا از اینها، این احساسْ نتیجهی کنجکاو بودن هم هست.
اما اگر بدبینی و احساس ناتوانی کنترل نشود ممکن است به یکی از موارد زیر منجر شود:
- میزان شدید و ناتوانکننده فشار روانی و اضطراب
- ناتوانی در تحلیل یا عدمفعالیت
- تفکر بیش از حد و در نهایت ابتلا به مشکلات روانی
نوبت به روشهای جهت دادن به حس شک و بدبینی برای داشتن فعالیت سازنده هم میرسد. اما قبل از آن مهم است، دلایل چنین احساساتی را نیز بفهمید.
دلایل احساس ناتوانی
این حالت ممکن است ناشی از ۳ مورد زیر باشد که در ادامه توضیح داده میشوند.
۱. انجام کارهای تازه و چالشبرانگیز
وقتی بیرون از محیطهای امنی که ساختید درگیر یک کار میشوید و شک سراغتان میآید، بسیار طبیعی و حتی سالم است. ممکن است حس کنید شاید در واقع یک دستوپا چلتفی هستید و نگرانید دیگران، واقعیت شما را نفهمند.
این دست از احساسات دلپذیر نیستند، اما باعث میشوند دربارهی انتخابهایتان بیشتر تأمل کنید. اگر هنگام تصمیمگیری به دانش و روش انتخابی خود شک کنید، ممکن است سراغ راهحلهای بهتری بروید.
۲. حس بیارزشی
شاید در گذشته به شما گفته شده باشد، بهاندازهی کافی خوب نیستید یا نمیتوانید کاری را به سرانجام برسانید. این ایدههای محدود کننده میتوانند درون ناخودآگاه شما نفوذ کنند و به باور تبدیل شوند.
در ادامه نیز چنین باورهایی خواهند توانست برای شما به یک چالش تبدل شوند. چرا که برای شما ثابت شده بیارزش هستید یا به راحتی نمیتوانید چیزی را به دست بیاورید.
اگر این موارد برایتان درونی شود، در ذهنتان مرزهایی شکل میگیرد که نمیتوانید از آنها فراتر بروید. در نتیجه دیگر امکان دنبال کردن آرزوها و رویاهاتان را نخواهید داشت.
۳. باورهای محدودکننده
با داشتن چارچوب فکری ثابت، به استعداد بیشتر از تلاش، انگیزه و ثبات قدم اهمیت خواهید داد. اگر باور دارید با صرف نظر از میزان تلاشْ راهی برا رسیدن به اهداف وجود دارد، هرگز مهارتهای لازم برای موفقیت را کسب نخواهید کرد.
این کار باعث میشود بدون اینکه تلاش لازم و کافی را انجاده داده باشید، به راحتی تسلیم شوید. به جای پرورش مهارتهای جدید، به آنچه قبلا میدانستید میچسبید. به جای امتحان روشهای جدید، فرض میکنید هیچچیز قرار نیست کارساز باشد.
بیشتر بخوانید: برای رسیدن به موفقیت نیاز به ۸۰ درصد عمل کردن و تنها ۲۰ درصد فکر کردن است!
با وجود این باورهای محدودکننده، هرگز از مرزهای ذهنیتان پا فراتر نمیگذارید و تواناییهاتان شکوفا نخواهد شد.
حالا که مشخص شد چه چیزهایی باعث ایجاد احساس ناتوانی میشود، بیایید از صمیم قلب اصل وجود این احساس را بپذیرید. به خودتان بگویید «تنها نیاز است کسی باشم که توانایی مدیریت این حس را مدیریت دراد. باید بهجای آنکه بگذارم بدبینی مرا به قهقرا ببرد، در مسیر پیشرفت باشم.»
۹ روش برای تبدیل حس ناباوری به جرأتمندی
۱. برچسبها را دور بریزید
با چه برچسبهایی هویت خود را مشخص میکنید؟ باهوش، کمهوش، خجالتی، رک، درونگرا، برونگرا، ناتوان در حرف زدن، دست و پا چلفتی؟ آنها را لیست کنید.
کنار گذاشتن این برچسبها قدم اول برای تغییر باورهایتان خواهد بود. اعتقادات شما، ساختار ذهنی شما را هم خواهند ساخت اما میتوانید تغییرشان دهید. به جای اینکه سرسختانه فکر کنید «من این طور هستم» و در برابر دیگران پافشاری کنید «من آن طوری نیستم»، با کنار گذاشتن این موارد به خودتان فرصت کشف موارد غیرممکن گذشته را بدهید.
۲. به جای حرفهای منفی حرفهای مثبت بزنید
نوع زبانی که استفاده میکنید بر روی تجربهی شما از موارد مختلف تأثیر حیاتی دارد. این مسأله احساسات شما را نیز دستخوش تأثیر میکند و در آخر هم به رفتار شما جهت میدهد.
رایان هالیدی مینویسد «در سراسر زندگی موانعی وجود دارد؛ چه سخت و ساده. شما در پس این موانع چیزهایی کشف میکنید؛ هر دفعه بیشتر و بیشتر. اما آنچه بیشترین اهمیت را دارد نه این مانعها، بلکه نگاه شما به آنها است. آنچه مهم است واکنش شما به آنها و حفظ خونسردی است.»
از پس این تجربه یاد میگیرید این واکنش شما است که نشان میدهد موفق شدن شما، در گرو عبور از همین موانع خواهد بود.
۳. شفقتورزی را فراموش نکنید!
همیشه به دنبال یک تأیید بیرونی برای اثبات ارزشمندی خودتان میگردید؟ این کار میتواند بسیار آسیبزا باشد و بهجای گشتن به دنبال یک مشوق، روی عزت نفستان کار کنید.
شفقت یعنی توانایی شما در مواجهه با مشکلات و خطاهایتان بههمراه مهربانی و درک مسأله.
با داشتن این ویژگی دیگر بیرحمانه خودتان را قضاوت نمیکنید، یا برای دفاع از روانتان سراغ رفتار تدافعی نمیروید. فرد عزتمند صمیمیت، همدردی و مثبتنگری را نسبت به خودش حفظ میکند. علاوهبر آن نسبت به سایر افرادِ درگیر با شرایط سخت نیز، همینگونه رفتار میکنید. بپذیرید گاهی شرایط زندگی آشفته و ناکامل خواهد بود و بههرحال، خطا کردن نیز بخشی از ذات انسانی است.
کریستین نف بهعنوان یک فرد پیشرو در زمینه تحقیقات زمینهی شفقت بهخود، توضیح میدهد «بهجای قضاوت بیرحمانه و نقد شدید خودمان بهخاطر ناکامیها یا کاستیها، از همدلی استفاده کنید. همدلی یعنی مهربان و پذیرابودن با خود در هنگام مواجهه با اشتباهات. مگر قرار است ما کامل و بیعیب باشیم؟»
۴. آهسته آهسته پیش بروید
بهجای آنکه سعی داشته باشید راه صد سالهی رسیدن به اهداف را یک شبه طی نمایید، تمرین کنید قدمهایی کوچک و پیوسته در این مسیر بردارید.
تغییرات کوچک ولی متداوم، باعث میشوند ترس ذهنی از تغییر به راحتی فرو بریزد. شاید این گامهای کوچک در ابتدا کماهمیت به نظر بیایند، اما وقتی در طولانی مدت ادامه یابند، به عادت تبدیل خواهند شد.
آنچه اول دلهرهآور است در ادامه به یک مسألهی طبیعی تبدیل میشود. بهزودی نیز این رفتار جدید بخشی از وجود و هویت شما خواهد بود. دیگر نیاز نخواهید داشت که خودتان را مجبور به این طرز فکر کنید. به آرامی این پیشرفت مداوم ولی آهسته نیز، به فکر و رفتارتان تبدیل میشود.
۵. تفکر بلند مدت داشته باشید
احساس ناتوانی و شک سبب میشود به سراغ راههای میانبر و سریع بروید؛ بدون آنکه درباره نتایج آیندهی این تصمیم ذرهای فکر کرده باشید.
وقتی میخواهید تصمیمهای مهمی بگیرید، مجبور به تحمل اندکی رنج هم در آن لحظه هستید. اما این سختی در صورت داشتن یک برنامهی آیندهنگرانه جبران خواهد شد. به این فکر کنید تصمیمهای امروزتان چگونه روی اتفاقات آیندهی زندگی تأثیر میگذارند.
۶. تنها خودتان فرمانروای خودتان باشید
فیلسوف باستانی چین، لائو تسه میگوید «ارباب دیگران بودن اگر چه یک نیرو بهحساب میآید، اما قدرت حقیقی ارباب خود بودن است.»
مقایسه خود با دیگران را خاتمه بدهید و یک مسابقهی درونی را شروع کنید. وقت و انرژی کمتری را برای افسوس خوردن درباره کاستیها صرف کنید. در عوض انرژی خود را برای تمرین و ساخت عادتهایی که زندگی روزمره را بهتر میکنند، بگذارید.
از دیگران نیز راهکارهای کاربردی را یاد بگیرید و بر روی خودتان پیاده کنید. همچنین اشتباهات و چالشهایی که درگیرشان بودید را مشخص کنید و سعی، در بهبودشان داشته باشید. وقتی تمرکزتان را روی خودتان گذاشته باشید، هیچعامل بیرونی نمیتواند شما را متوقف کند.
۷. وقتتان را آگاهانه با دیگران صرف کنید
جیم ران میگوید «ما ترکیبی از چند آدمی هستیم که بیشترین وقتمان را با آنها سپری میکنیم.»
مغز ما به شدت انعطاف پذیر است و هرتجربهای، روی ارتباطات نورونی آن تأثیر میگذارد. به همین دلیل اگر یک شبکهی نورونی دفعات متعددی فعال شود، قویتر خواهد شد. آیا افراد نزدیک شما مسیر درستی را در زندگی پیش گرفتهاند؟ به طور معمول شما را تشویق میکنند یا حتی باعث کاهش انگیزهتان میشوند؟
آگاهانه انتخاب کنید. کسی که با آن صمیمی میشوید، در آینده نیز به او تبدیل خواهید شد. افراد نزدیک میتوانند تأثیر زیادی روی رفتار شما داشته باشند.
۸. به هویت خود شکل دهید
در نهایت مهمترین مسأله برای غلبه به شک و حس درماندگی، کار کردن روی هویت خودتان خواهد بود. به جای آنکه خودتان را به هویتی که به شما داده شده محدود کنید، سراغ تواناییهاتان بروید.
اگر خودتان را مطابق با تواناییها تعریف کردید، به راحتی میتوانید کارهای بیشتری انجام دهید. وقتی نیز با شک و تردید مواجه شدید، بپرسید شخص دیگری با چنین هویتی و تواناهایی، در این لحظه چکار میکند؟
استیون پرسفیلد نوشته «دشمن واقعی صداهای ذهنی ماست که اگر یک لحظه به آنها فرصت دهیم، شروع به بدبینی، بهانهگیری و ارائه هزار و یک دلیل برای ناتوانی ما میکنند.»
به جای آن که بگذارید مغزتان مسیر رفتار شما را تعیین کند، با اهدافتان به آن خوراک مثبت بدهید تا به فردی که میخواهید، تبدیل شوید.
سخن پایانی
در آخر سر باید گفت بدبینی، شک و حس عدمتوانایی مسألهای جهانی است. اما بین افراد رویاباف که سریعا تسلیم میشوند و آنهایی که به اهدافشان میرسند، فرقی وجود دارد. دستهی دوم یاد گرفتهاند این شک و بیانگیزگی را به میل برای بهتر شدن تبدیل کنند. این مسأله نیز نیاز به تمرین دارید. امید است که در مسیر پیشرفت و موفقیت باشید.
سوالات متداول
چگونه هویت ما ساخته میشود؟
نوع و میزان تعامل ما با افراد، در ساخته شدن هویتمان بسیار مؤثر است. با هرکس که بیشتر صمیمی باشیم، در آینده شخصیتی شبیه او پیدا میکنیم.
0 دیدگاه